...و زمین تشنه دهان میگشود.
- سامداد
- Oct 6, 2021
- 3 min read
خبر در مورد تخلیه شهرکی در اصفهان به دلیل نشست زمین بود. در همان عنوان خبر، همنشینی دو واژه «شهرک» و «اصفهان» ناخودآگاه محله/شهرک خانه اصفهان، محله کودکیام را به یادم آورد. اول با خودم گفتم: حالا این همه شهرک در اصفهان هست، اما نه! خودش بود. به طور مشخص: شهرک نیروی هوایی خانه اصفهان. شهرکی که پیش از انقلاب برای اسکان آمریکاییهای شاغل در نیروی هوایی ایران ساخته شده بود و پس از انقلاب هم بر اساس همان طرحها اما با تغییراتی گسترش یافته بود.
در هسته اصلی خانهاصفهان، خانههایی که پیش از انقلاب ساخته شده بودند، تیپولوژی نامانوسی داشتند: خانههای ویلایی بزرگ که حریمشان با کوچه و خیابان فقط با دیوارههایی کوتاه جدا میشد که به هر رهگذری اجازه میداد درون خانه را ببیند. شنیده بودیم که اینها خانه آمریکاییها بوده و این همه چیزی بود که از تاریخ این مکان میدانستیم.
در اوج زمان رواج فیسبوک در بین ایرانیان و در همان زمانی که ناگهان پیشنهاد دوستی از یک همبازی زمان دبستان میگرفتی یا در گروه سمپادیهای اصفهان همکلاسیها و هممدرسهایهایی که سالها بود ازشان بیخبر بودی را میدیدی و در همان زمان که عکسها و ویدیوهایی که یادآور خاطرات دور دهه شصت بودند دست به دست میشدند و آن روزها را از نوستالژی اشباع کرده بودند، گروهی هم درست شده بود برای خانه اصفهان. در میان همه نوستالژی بازیهای معمول با کوچهها و زیرمحلهها و مکانهاش، با شخصیتهای معروف و داستانها و شایعاتش، پای عدهای آمریکایی هم به گروه باز شده بود که اولین ساکنان این منطقه بودند. آمریکاییهای گاه سالمند که عکسهای خصوصی و خانوادگیشان را از روزهای آغازین این منطقه به اشتراک میگذاشتند. این عکسهای رنگ و رو رفته از حضور جوانان آمریکایی با تیپهای دهه هفتادی، میان ویلاهای نوساز، در میان یک بافت تقریبا روستایی که تا چشم کار میکند زمین کشاورزی است، نوستالژی عجیبی را ایجاد میکرد. نوستالژی با خاطراتی از زمانی که ما درش نبودیم! اما با آن ارتباط برقرار میکردیم. عکسها در و جواهر بودند برای خاطرهبازها و اسنادی ارزشمند برای ثبت تاریخ یک منطقه.

نمونهای از آن عکسها: دختربچه آمریکایی با دوستش در حیاط یکی از خانهها محله به سرعت ساخته و ساکنین جدید به همان سرعت سر میرسیدند.
بیشک بسیار متاثر شدم از شنیدن این خبر و بعد از آن فکر میکردم که داستان این یک گوشه از سرزمین مادریمان، چقدر شبیه داستانهای کهن و باستانی و اساطیری است. آنها که برای تاثیرگذارتر بودن گلدرشت و ساده و اغراقآمیز بودند. مثل آنجا که فردی از ویرانهای گذر میکند و میشنود که اینجا روزگاری سرزمین آبادی بود که مردمش بدی کردند و شهرشان ویرانه شد. انگار که یک روایت چند خطی باشد در آغاز یک فیلم فانتزی یا کتابی کمیک استریپ. اما واقعی است:
مردمی از سرزمینی دور آمدند و با رویاهای خودشان شهری کوچک اینجا آباد کردند با حیاطهای بزرگ و استخرهای پر آب، بیخبر از توفان پیش رو. تندبادی برخاست و آنان مجبور به ترک خانهها و رویاهاشان شدند و مردمی دیگر در آن خانهها ساکن شدند. حوضها خشکیدند و ترک خوردند و زمین تشنه از هم شکافت و آنها خانهها را رها کردند و حالا دیگر جز درختان کهنسال که پای رفتن ندارند، کسی ساکن آن شهرک نیست.
داستان حال و روز این روزهای سرزمینمان، همینقدر تمثیلی، گلدرشت، رک و اغراقآمیز است، اما واقعی.

عکس بالایی 1355 و عکس پایین 1390 و حالا...؟
*عکسها از صفحهای عمومی و قابل دسترس برداشته شده، با این حال از صاحبانشان هم کسب اجازه شده.
*همین چندی پیش لینکی در این گروه فیسبوکی منتشر شد از مستندی در مورد خانهاصفهان که بخشی از آن در متروکههای به جا مانده از شهرک نیروی هوایی ضبط شده و یکی از ساکنین قدیم خاطراتش را بازگو میکند. این هم لینک تماشا و دانلود این مستند.
Comments