هزار دست، یک کاما، یک جان
- سامداد
- Sep 8, 2021
- 2 min read
[این نوشته از وبلاگ پیشین در اینجا منتشر شده. تاریخ اصلی انتشار اینجا نوشته شده]
منتشر شده در پانزدهم دسامبر ۲۰۲۰
چندین سال پیش، یکی از همکاران رفته بود به دیدن نمایشگاهی از عکسهای برگزیده ورلدپرس که در آن یک عکس از ایران نظرش را جلب کرده بود. شاید یادتان باشد، عکسی که در آن مادری پای چوبه دار، با زدن یک سیلی، قاتل فرزندش را قصاص میکند و بعد طناب را از گردن او برمیدارد. (عکس از آرش خاموشی، برنده رتبه سوم) خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود. اهل یکی از کشورهای شرق اروپا بود. جایی که تفکرات سنتی غالب است، مثل کشور خودمان. در این تفکر هم آن چیزی که بهش میگوییم قصاص یا خون در برابر خون حقی طبیعی است. میگفت بزرگواری میخواهد. گفتم آره ولی از طرفی هم شاید یک واکنش طبیعی از یک مادر (و البته یک پدر) باشد که فقط نمیخواهند جان فرزند دیگری گرفته شود و والدین دیگری جای آنها قرار بگیرند. طبیعی است که این را نه برای کمکردن از ارزش آن کار میگفتم. بعد، از تجربه شخصی خودم گفتم. من چهارده ساله بودم و خانواده به سبب این خردسالی، من را زیاد در جریان اتفاقات دادگاه و غیره نمیگذاشتند. من فقط دیده بودم که چطور کمرشان در اندوه از دست دادن جوان ۱۸ سالهشان خم شد و مویشان یک شبه سفید. چطور ممکن بود گذشت کنند؟ اما در همان سن و در همان شرایط هم میشناختمشان و از پیش میدانستم، جایی که تصمیم زنده ماندن یا نماندن جوانی دیگر به آنها واگذار شود، چطور ممکن بود گذشت نکنند؟

Arash Khamooshi / AFP / Getty Images / World Press Photo
یک بار دیگر جریان یک اعدام در کشورمان خبرساز شده. این بار حتا قتلی را هم به درست یا غلط به او نبستهاند. در کشوری دیگر به دامش انداختهاند تا بیاورند و سرش را به دار بسپارند. زهر چشم بگیرند؟ اقتدارشان را به رخ ما بکشند یا چی؟ دارم فکر میکنم چند نفر در این جریان درگیر بودهاند و تصمیم گرفتهاند، دستور دادهاند، اجرا کردهاند. حالا آنها که راننده بودهاند و تایپیست و پیامرسان یا چای میآوردهاند به کنار. کدامشان فرزند ۱۸ سالهشان را در این میان از دست داده بودند که دنبال خونی برای پاککردن خونش میگشتهاند. چند نفرشان به این فکر کردهاند که تصمیمشان یک جان را نجات خواهد داد. چند نفرشان به فکر افتادهاند یک کاما در جمله «بخشش لازم نیست اعدامش کنید.» اضافه کنند تا یک سرنوشت عوض شود. چند نفرشان شانهتکان دادهاند که من کارهای نیستم و چند نفرشان حریصانه به دنبال گردنی بودهاند برای آن طناب؟ میتوانم اما مطمئن باشم که همهشان وفادارانه در حال خدمت به همان ایدئولوژیای هستند که با خون و اعدام جان گرفت و حالا میخواهند در این خدمترسانی از هم پیشی بگیرند و در این رقابت تنگاتنگ، آنقدر دقت نظر هم دارند که نام معدوم را عوض کنند مگر نام بنیانگذار ایدئولوژیشان خدشهدار شود.
Comments