زن زندگی آزادی
- سامداد
- Sep 29, 2022
- 3 min read
دیگر شرایط ناآشنایی برایم نیست. هر روز به یاد ایران و حوادث جاری آن، تپیدن مداوم قلب با هیجان ونگرانی و هر لحظه پیگیر اخبار بودن و خیره بودن به شبکههای اجتماعی و… این بار اما هم مثل آن دفعات هست، و هم نیست. جایی که بسیاری، جان بر کف و با شجاعت حسرتبرانگیز به خیابانها میروند و هر دقیقه بسیاری بهتر از من به خلق اثر و نوشتن تحلیل و انتشار خبر و گزارش مشغولند، جایی برای نوشته من نیست. این را فقط برای ادای سهم خودم و برای ثبت در میان دیگر دغدغههای خودم مینویسم.
این بار مثل دفعات پیشین هست و نیست؛ سوگ، حیرت و ناامیدیای که دفعات پیشین آوار میشد سرمان، این بار یکباره به شور و امیدی بدل شد که نمونهاش را فقط سال ۸۸ به یاد میآوریم. این بار در کشور نیستم. فقط میتوانم مجازی همراهیاش کنم. میدانم که از ابعاد واقعیاش به روشنی خبر ندارم چون اینترنتی دنبالش میکنم. سعی میکنم سردش نکنم اما کسی را هم تهییج نمیکنم چون این کار فقط وقتی رواست که خودم وسط خیابان باشم. فقط همان طورکه مرا دنبال خودش میکشد همراهیاش میکنم و همه حرفهایی هم که زده میشود، حرف من هم هست، پس فقط بازگویشان میکنم. فکر میکنم دیگر آنقدر زمان و موقعیت برای به فکر واداشتن بوده در این چهار دهه که اگر کسی هنوز آن سوی خط ایستاده و یا این سو نایستاده، حتا آنها که ژست «منتقد نظام» و اینها دارند، دیگر یک جایی از انسانیتشان میلنگد. حالا عقل، منطق، شرف یا هر خصوصیت دیگری باشد. حجت برشان تمام است و شاید تلاش برای برگرداندنشان به این سو بیفایده باشد. وقت هم برای حسابرسی بسیار است. الان فکر میکنم همدلکردن هر چه بیشتر آنهایی که این سو هستند و به هر دلیلی واکنشی ندارند واجبتر باشد.
امید، اکسیر نایابی که وجودش برای منی که دیگر در ایران زندگی نمیکنم هم واجب شده است، پادزهری برای رهایی از مرگ تدریجی با ناامیدی، حسرت و سرافکندگی؛ همه جا جستیمش و نمیدانم ناگهان از کدامین آتش زیر خاکستری بلند شد. هرچند شاید تصور این که این حرکت هم به سختی سرکوب شود آسانتر باشد، و یا ممکن است بسیار دور از ذهن بنماید که به این زودی شاهد دستاوردی چشمگیر باشیم، به ویژه سرنگونی رژیم حاکم؛ اما هیچکدام اینها باعث ناامیدی نیست. باعث دلنبستن به این شور جدید ایجاد شده نیست. که این هم قدمی دیگر است از آگاهتر شدن و بیداری مردمی که دیگر بار برخاستهاند. این را قدمی دیگر ببینیم از حرکت ضداستبدادیای که از مشروطه آغاز شد؛ گامی دیگر در «زمان بیکرانه»
گاهی با به کار بردن سادهترین ابزار دمدست، قهر کردن با صندوق یا مطالبه رایی که دزدیده شد، گاهی دادخواهی از سر استیصال برای آنان که در میان آسمان پرپر شدند و گاه خشم توده مردم از نابرابری اقتصادی و… این بار اما جامعهای که مشق دموکراسی و تمرین مبارزه مدنی ندارد به چنان حد امیدبخشی از آگاهی رسیده که شعاری مترقی برمیگزیند: «زن، زندگی، آزادی» نه آرمانی و نه بنیانبرافکن. همین قدر ساده. اگر شعار «مرگ بر…» داده میشود هم به خاطر این است که هر راه دیگری آزموده شده و اثبات شده که راه رسیدن به این سه، برابری برای زنان، یک زندگی معمولی و آزادی، از نابودی رژیم حاکم میگذرد.
نگرانیم چه خواهد شد. نگرانیم تلاطمهای احتمالی چه بر سر وطن و ایران خواهد آورد. چه کسانی بر این موج سوار خواهند شد و… فقط میدانم که نگرانی از آینده نباید باعث شود این بیداد را فریاد نزنیم و با آنانی که فریادشان بلند است همراه و همصدا نشویم.
Comments