top of page

شاه گربه، ملکه گربه و خود گربه که دیگر در بشکه نیست! - درباره هالووین دانمارکی

  • سامداد
  • Sep 2, 2021
  • 3 min read

یک‌شنبه، سوم مارس، روز فستلاون Fastelavn بود. از مجموعه مناسبت‌/جشن‌هایی که خاستگاه فرهنگی و سنتی آمیخته با مسیحیت دارند اما این روزها به صورت جشن سالانه و بهانه‌ای برای شادی و دورهمی و بیشتر بدون رنگ و بوی مذهبی برگزار می‌شوند. فستلاون اولین مراسمی هم بود که پس از آمدن به دانمارک دیدم. یک هفته‌ای از آمدنم نگذشته بود که یک روز سرد و ابری که در خیابان‌ها قدم می‌زدم، جمعیتی را دیدم که در امتداد خیابانی به تماشا ایستاده‌اند و چندین اسب‌سوار که لباس‌های سنتی پوشیده بودند به نوبت، بعد از دورخیز، در حال گذر با سرعت، با چوب‌دستی به بشکه بزرگی که از داربستی آویزان بود ضربه می‌زدند. ظاهرن سنت مذهبی این مراسم (که در چندین کشور دیگر شمال اروپا هم با اشکال مختلف جشن گرفته می‌شود.) با چهل روز روزه گرفتن مرتبط است اما امروزه بیشترین جلوه‌اش مراسم و جشن و بازی‌هایی برای کودکان است که بسیار شبیه هالووین است؛ پوشیدن لباس‌های متنوع (کاستوم) و حتا قاشق‌زنی (رفتن دسته‌جمعی خانه به خانه برای جمع‌آوری شیرینی‌جات از در و همسایه). (هالووین با گسترش فرهنگ آمریکایی به دانمارک آمده.) اوج مراسم وقتی است که بچه‌ها برای شکستن بشکه صف می‌کشند و یک به یک به آن ضربه می‌زنند. قدیم، گربه زنده‌ای درون این بشکه بوده که با شکسته‌شدن بشکه (اگر هنوز زنده می‌بوده!) پا به فرار می‌گذاشته و سمبلی می‌شده از روح زمستان و سرما که می‌رود تا جایش را به بهار بدهد. اما از اواسط قرن نوزدهم، بشکه پر از شیرینی‌جات می‌شود و به جایش عکس گربه روی آن قرار می‌گیرد!


ree

اعلامیه برای برگزاری این مراسم در حیاط مجتمع ما از چند هفته پیشتر در ورودی راهرو ما نصب شده بود. لیلا پیشنهاد کرد که هر چند دنا هنوز شش ماهه هم نیست اما ما هم شرکت کنیم و به این بهانه دیداری با همسایه‌ها داشته باشیم. دو بشکه برای دو گروه سنی بچه‌ها آویزان بود، هر یک از همسایه‌ها فلاسکی قهوه همراه آورده بود و روی میز گذاشته بود برای عموم و شیرینی‌های مخصوص این روز که یکی از همسایه‌ها درست کرده بود کنارشان بود. لذت شرکت در این جور مراسم متعدد دسته‌جمعی و اجتماعی در دانمارک همیشه با طعم حسرت کمبود آن در کشور خودمان همراه است. در پایان مراسم از همسایه طبقه همکف که مراسم را ترتیب داده بود (خودش صاحب دو پسر است که یکی خیلی شیطون و آتش‌پاره است!) تشکر کردیم. گفت کاری نکردم. بشکه‌ها و شیرینی‌ها را آنلاین سفارش دادیم و شیرینی‌ها را هم که فلانی خانگی درست کرد. بهانه‌ای بود برای دورهمی. - حاشیه! یک خانم محجبه که انگلیسی صحبت می‌کرد و دو دختربچه همراهش بود با لیلا مشغول صحبت شد. ندیده بودیمش. پاکستانی و نامش فاطمه بود. می‌گفت تنها چند هفته است که به دانمارک آمده‌اند و این مدت را که در به در دنبال جایی برای اجاره بوده‌اند، در هتل مانده بوده‌اند. مثل همه ساکنین کپنهاگ از دشواری پیدا کردن جایی برای اجاره گله مي‌کرد. وقتی داشتند جوایز برنده‌های مراسم را که به صورت تاج هستند اعلام می‌کردند، دیدم دختر حدود ۷-۸ ساله‌اش جلو رفته و انگار که منتظر است تاجی هم به او داده شود، حتا کلاهش را از سر برداشته. خیلی دلم از دیدن این صحنه سوخت. جلو رفتم و برای مادرش، همان‌هایی را که دقایقی پیش از همسایه شنیده بودم توضیح دادم: که طبق سنت به اولین کسی که موفق به شکستن بشکه شود ملکه گربه می‌گویند و به کسی که آخرین قطعه باقیمانده از بشکه را بشکند و یا روی زمین بیاندازد شاه گربه می‌گویند و این جوایز فقط برای آن‌هاست. پس اگر گیر دخترت نیامده، دلیلش فقط این است. خودش هم کمابیش متوجه شده بود. چالش‌های ندانستن زبان، حتا حالا که کمابیش به زبان جدید مسلط شده‌ام آن‌قدر برای من میانسال(!) سخت است که نمی‌توانم تصور کنم بچه کاملن غریب با فرهنگ و زبان در این سن چه می‌کشد.

 
 
 

Comments


bottom of page