top of page

اینجا از خاطراتم، از چیزهایی که به‌شان فکر می‌کنم یا  ‌ذهنم را مشغول کرده‌اند می‌نویسم. پس از چندین بار جابجایی در پلتفورم‌های مختلف بلاگ فارسی به اینجا آمده‌ام )بعضی از پست‌های قدیمی را هم با خودم اینجا آورده‌ام.( نوشته‌ها را در تلگرام و اینستاگرام هم منتشر می‌کنم. لینک‌ها اینجا موجودند. 

  • Instagram
Search

[این نوشته از وبلاگ پیشین در اینجا منتشر شده. تاریخ اصلی انتشار اینجا نوشته شده]

نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۹


شب انتخابات آمریکا برایش پیام فرستادم و آرزوی موفقیت کردم. این آن دوست آمریکایی نیست که در مطلب پیش از انتخابات ازش نام بردم. همکار سابق دیگری است که با همسر سوئدیش که در نیویورک با هم آشنا شده بوده‌اند به شهر کوچکی در نزدیکی مالمو سوئد (که بسیار به کپنهاگ نزدیک است.) آمده‌اند. تا در همان مالمو کاری پیدا کند مدتی اینجا در کپنهاگ کار می‌کرد. یعنی هر روز ساعتی از کشوری به کشور دیگر می‌رفت، کار می‌کرد و بازمی‌گشت. در این مدت هم خوب ارتباط‌مان را حفظ کرده‌ایم. نتیجه نهایی که مشخص شد، گفتم برایش بنویسم. خودش پیش‌قدم شد. نوشته بود: «تا امروز، هنوز خاطره آن روز را برای همه تعریف می‌کنم که پس از انتخاب ترامپ، هنگام ورودم به دفتر، سرود ملی آمریکا را پخش کردی، بعد همه در مورد کشورهای‌مان حرف زدیم و خندیدیم و گریه کردیم. از لحظه‌های مورد علاقه‌ام است.» حالا هر نظری در مورد دولت آمریکا و مردمش داشته باشیم، این هم شهروندی است که به نوبه خودش در این چهار سال جانش به لب رسیده بود و حالا این کابوس برایش تمام شده. البته در ظاهر! هر چند بارها در مورد فشارهای آمریکا بر ایران ابراز همدردی و شرم کرده بود اما خودشان هم کم دل‌مشغولی نداشته‌اند در این چهار سال و سال‌های پیش از آن. داشتم فکر می‌کردم حالش مثل آن حالی است که ما در ۸۸ می‌باید می‌داشتیم و نشد. برایش خوشحال بودم. جهان بدون ترامپ، جهانی است که این هم‌دردی‌های ساده بین آدم‌ها بیشتر خواهد بود. امیدوارم.

[این نوشته از وبلاگ پیشین در اینجا منتشر شده. تاریخ اصلی انتشار اینجا نوشته شده]

نوشته شده در شنبه هفدهم آبان ۱۳۹۹



دیروز بود که فکر کردم در مورد مشاهده گونه جهش‌یافته‌ای از ویروس کرونا در مزارع پرورش مینک دانمارک بنویسم. تعجب نکردم که خبرش دیگر جاها دیده نشد چون همه حواس‌ها متمرکز آمریکا بود و کرونا بالکل فراموش شده بود. حالا امروز دیدم که ناگهان اخبارش همه جا پراکنده شده.

این داستان شیوع کرونا در مزارع پرورش مینک (راسو؟) مدت‌هاست در اخبار دانمارک دیده می‌شود. دست کم یک ماهی هست. آن‌قدر که دیدنش در ورق‌زدن‌های روزنامه و وب‌سایت‌ها عادی شده بود و من گاهی حتا همان تیترش را هم نمی‌خواندم. در این مدت هم تعداد زیادی از این جانوران معدوم شدند اما تصمیم ناگهانی دولت برای وضع مقررات سخت در این نواحی و سپس معدوم کردن بیش از ۱۵ میلیون مینک باعث شد که این خبر به خبر اصلی تبدیل شود. اگرچه منطقه‌ای که ویروس بین مزارع منتشر شده است در دورترین نقطه از کپنهاگ، در شمال منطقه یولند است که تراکم جمعیت هم پایین است اما همین الان دانشمندان تخمین می‌زنند که تعداد موارد ابتلا به این ویروس جهش‌یافته که نامش را «کلاستر فایو» گذاشته‌اند از ۱۷ مورد شناسایی‌شده بیشتر و چیزی حدود ۷۰ تا باشد. و اگرچه با وجود محدودیت‌های رفت و آمد، شانس گسترش آن کمتر بوده اما گفته می‌شود که بسیاری از کارکنان این مزارع از شرق اروپا هستند و احتمالا به وطن‌شان رفت و آمد داشته‌اند. به طور کلی این ویروس جهش‌یافته که به آنتی‌استاف‌ها مقاومت نشان می‌دهد می‌تواند در تلاش‌ها برای تولید واکسن تاثیر گذاشته و بالقوه کل فرآیند را به ابتدا بازگرداند. یعنی برگردیم به مارس امسال، به جای ووهان بگوییم نورد یولند و به جای کرونا کلاستر فایو و دوباره از اول همه چیز را شروع کنیم. البته با تجربه بیشتر اما خسته‌تر، کلافه‌تر و ناامیدتر. به این فکر می‌کردم که گیرم که این اقدام دولت دانمارک در زمان مناسب انجام شده و جلوی انتشار این ویروس را بگیرد؛ اما اول: اگر این ویروس در بین حدود ۲۵ میلیون خوک دانمارک بیافتد (دانمارک حدود ۵ و نیم میلیون نفر جمعیت دارد!) و با توجه به این که پرورش خوک از عمده‌ترین صنایع چرخاننده اقتصاد دانمارک است (نه این که پرورش مینک کوچک بوده ها!) آیا این تصمیم به این راحتی گرفته می‌شد؟ همین الان در خیلی از کشورهای دیگر هم چنین اتفاقی و در بین حیوانات دیگر می‌افتد که شاید دیده نشوند، خوب کنترل نشوند و یا اصلن پنهان شوند. دوم: اگر این جهش‌ها در بین حیوانات وحشی که در کنترل نیستند اتفاق بیافتد چه؟ همین الان صحبت از این است که مرغان دریایی که این‌جا همه جا هستند مدام به مزارع مینک هم سرک کشیده‌اند و... نمی‌دانم حالا چطور یک مرغ دریایی می‌تواند ویروس جهش‌یافته را دوباره به انسان برگرداند اما خب غیرممکن هم نیست. هست؟ [این‌ها که دارم می‌نویسم تاملات من است و مبنای مشخص علمی ندارد. امیدوارم پاسخ‌شان را از یک متخصص بگیریم. امیدوارم پاسخ‌هاشان امیدوارکننده باشند.] این عبارت «نیو نورمال» که مدت‌ها بود از آن فراری بودیم بدجوری دارد جایش را باز می‌کند. شاید از فردا همه درها را باز کنند و بگویند بفرمایید آقایان و خانم‌ها، دیگر هیچ محدودیتی نیست. بپذیریم که مسابقه تولید واکسن با جهش ویروس را نمی‌توانیم ببریم و حتا مصونیت گله‌ای هم نمی‌تواند به گرد جهش ویروس برسد آن وقت ما تا ابد بسته به میزان ترس‌مان از ابتلا به این بیماری، تا ابد از بقیه فاصله بگیریم،‌ کمتر سینما و رستوران و کنسرت برویم یا اصلن نرویم. دید و بازدید کمتر برویم و... دو سه بار هم کرونا بگیریم و جان به در ببریم، باز هم منتظر هجوم نوع جدیدش باشیم و... چه کنیم؟ امیدوار به واکسن بمانیم یا آماده پذیرش «نیو نورمال»؟


در ادامه و توضیح مطلب بالا


در ادامه خبری که در بالا نوشته بودم، چند تا نکته که در این مدت برایم روشن شد را لازم دیدم بنویسم. به خصوص که ممکن است بعضی از نگرانی‌ها را برطرف کند. - دیروز، در روزنامه برلینسکه، از قول یک محقق دانشگاه آلبورگ نوشته شده بود: این نمونه جهش‌یافته‌ای که به بهانه آن این تعداد مینک معدوم شد، به احتمال بسیار زیاد،‌ همین الان از بین رفته بوده است چرا که از ماه سپتامبر تا کنون نمونه‌ای از آن دیده نشده بوده است. این موضوع در طی حدود چهار هفته آینده مشخص‌تر خواهد شد. در پایان هم مقایسه نورد یولند با ووهان چین را نادرست خوانده بود. اختلاف شدید تراکم جمعیت و همچنین کنترل بالای فعلی بر شرایط در مقایسه با ابتدای شیوع، از دلایلی هستند که این مقایسه را نادرست می‌کند. این تصمیم دولت که منجر به میلیاردها کرون ضرر به اقتصاد دانمارک خواهد شد مخالفان بسیاری داشته و دارد که معتقدند بیش از حد تند بوده و یا بدون وجود شواهد علمی کافی گرفته شده است. با این حال این محقق از این تصمیم دفاع کرده:‌ ما در حال حاضر احتیاجی به کارخانه ویروس نداریم! - دولت دانمارک به دنبال آن بود که به تمامی مزارع پرورش مینک دسترسی پیدا کرده و احتمالا همه آن‌ها را در دیگر نقاط کشور هم معدوم کند. البته از لحاظ قانونی دولت اجازه دخالت در مزارعی که آلوده نشده‌اند را ندارد و طرح‌شان برای تصویب فوری آن هم دیروز در مجلس با مخالفت روبرو شد. پس از آن مشخص شد که دولت حتا برای همین اقدام نیز پشتوانه قانونی نداشته. نخست وزیر و وزیر مربوطه معذرت‌خواهی کرده‌اند اما این می‌تواند یک رسوایی سیاسی برای‌شان باشد. - در مقاله‌ای دیگر در سایت دی.آر. رادیو و تلویزیون ملی دانمارک هم نوشته شده بود که خوک‌ها، گاو و گوساله‌ها محل نگرانی از این بابت نیستند چرا که از لحاظ علمی نمی‌توانند ناقل این ویروس باشند. این نوشته، ویروس را به کلید و میزبان را به سوراخ قفل تشبیه کرده بود؛ کلید ویروس اصلا به قفل این حیوانات نمی‌خورد، در حالی که در مینک‌ها خوب می‌چرخد! از طرفی حیوانات خانگی هم که گاه به کرونا مبتلا شده‌اند نمی‌توانند خطر مشابهی مانند مینک‌ها ایجاد کنند.


[این نوشته از وبلاگ پیشین در اینجا منتشر شده. تاریخ اصلی انتشار اینجا نوشته شده]

نوشته شده در سه شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۹


نه حرف قابل ارائه‌ای دارم در مورد انتخابات آمریکا و نه وقتی حس می‌کنم بیش از حد اهمیتش همه جا را پر کرده می‌خواهم به آن دامن بزنم. همین هم ایده شد که به بهانه این انتخابات، به جای پرداختن به چیزی که دارد حال‌مان ازش به هم می‌خورد، به اثری بپردازم که جایگاهی رفیع برای من دارد و می‌ستایمش. و البته بی‌ربط بی‌ربط هم نیست. در آغاز کمپین‌های انتخاباتی این دو نامزد، در برنامه خبری صبحگاهی و در بحث از اختلاف فاحش حضور کاندیداها در شبکه‌های اجتماعی، گوینده از کارشناس پرسید: آیا طرفدار کمتر بایدن به دلیل این است که ... یا چون فقط او حوصله سر بر است؟ از این‌جا بود که به یاد این آلبوم افتادم. این رویه سرگرم‌سازی و تبلیغات وسیع و سرمایه‌های کلان که فرهنگ آمریکایی را در همه دنیا پرنفوذ کرده در انتخابات هم دیده می‌شود. از دور انگار هیجانش خیلی بیش از هیجان یک انتخابات است. اما این یکی انتخابات و اصلا کل دوره ترامپ جلوه‌ای دیگر از این رویه را نشان داد... قرار بود در مورد انتخابات ننویسم! می‌خواستم از این بنویسم: سرگرم تا مرگ Amused to Death این عنوان سومین آلبوم سولو راجر واترز بدون پینک فلوید است که برگرفته از کتابی است با نام Amusing ourselves to Death نوشته نیل پُستمن. من فکر نمی‌کنم این آلبوم چیز زیادی کمتر از آلبوم‌های پینک‌فلوید داشته باشد. حتا با وجود علاقه‌ام به گیلمور، گیتار جف بک Jeff Beck حتا شاید بهتر با فضای آلبوم و لحن گاه غمگین، گاه خشمناک و گاه گزنده آلبوم جور است. (واترز خوب می‌دانسته که جای خالی گیلمور را باید با حضور ناموری دیگر پر کند.) خود واترز هم بارها گلایه کرده که به این آلبوم ‌آن‌طور که شایسته‌اش است توجه نشده. شاید مهم‌ترین ایراد این آلبوم زیادی سیاسی و گاه بیش از حد گل‌درشت بودنش و گاهی بیش از حد موردی بودنش است. تا جایی که راجرز واترز اختلافات آن زمانش با لوید وبر رایت یا نوازنده بیس جایگزینش در پینک‌فلوید را هم وارد آلبوم کرده. حالا هر چند در حد یک مصرع! اگرچه چنین اشاراتی می‌توانند اثر را تاریخ مصرف دار کنند اما آلبوم با این وجود ویژگی‌های بسیاری برای ماندگارشدن دارند و یکی از آن‌ها موضوعی است که نام آلبوم از آن آمده و بهانه نوشتن از آن شد.

ree

بیش از همه جنگ و سپس موضوعات دیگری چون مذهب، مصرف‌گرایی و سیاست از تِم‌های اصلی آلبومند. اما کاور آلبوم تصویر میمونی است که برابر تلویزیون نشسته و هم‌چون آلبوم دیوار پینک فلوید، اینجا هم صدای عوض شدن کانال تلویزیون است که فضای خالی بین آهنگ‌ها را پر می‌کند. این بار البته این میمونی است که برابر تلویزیون نشسته و بی‌هدف کانال را عوض می‌کند. در انتهای آلبوم، در ترانه‌ای هم‌نام آلبوم، راجر واترز از انسان‌ها می‌گوید که به خرید و مصرف و عیش و نوش مشغول شدند. سپس بیگانه‌ای در فضا درخشش نوری را در زمین متوجه می‌شود: «آخرین هورای ما!» وقتی بیگانگان به زمین می‌آیند و شبح ما را دور تلویزیون‌ها می‌بینند متحیر می‌شوند و دنبال علت می‌گردند. در نهایت تنها توضیحی که می‌یابند این است: «این گونه خودش را تا مرگ سرگرم کرده. This species has amused itself to death» این از همان موضوعاتی است که آلبوم را همچنان به این زمانه هم مربوط می‌کند. در این زمانه که با سرگرمی احاطه شده‌ایم و خیلی چیزها راحت حوصله‌مان را سر می‌برند یا اصلن جذب‌شان نمی‌شویم. شاید توجه توده مردم به امثال ترامپ و به طور کلی همه‌گیری آفت پوپولیسم هم از همین‌جا می‌آید که مردم دیگر حوصله‌شان از هر سیاستمداری سر می‌رود و در سیاست هم مثل شبکه‌های اجتماعی، اقبال با نامتعارف‌هاست. کسی که سرگرم‌کننده/جذاب باشد. حالا راه برای بعدی‌ها باز شده اما بعدی‌ها باید از این هم جذاب‌تر و نامتعارف‌تر باشند. و این رویه شاید تا سر حد مرگ ادامه پیدا کند. [خیلی چیزهای دیگر از دل این آلبوم می‌شود بیرون کشید. دوست دارم به بهانه‌های دیگر ازش بنویسم.]

bottom of page